نگاهی به سریال "یاغی" ساخته "محمد کارت"؛ همذات پنداری با طراحی خاکستری شخصیتها
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۷۵۳۵۵۹
آیا این که "سنگ بزرگ، علامت نزدن است" برای سریال «یاغی» مصداق دارد؟ و آیا محمد کارت در پایانبندی میتواند دانههای تسبیحش را به خوبی با نخی طلایی به هم وصل کند؟ تا اینجای کار که نشان داده کارش را به خوبی بلد است.
ایران اکونومیست- محسن جعفری راد
طبیعی است که نوشتن درباره سریالی مثل «یاغی» پتانسیل این را دارد که متن را دچار کلی گویی کند چرا که رویکرد اجتماعی سریال و ترکیب چند ژانر رومانس و جنایی و اکشن و.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پر واضح است که ساخت مستندهای محمد کارت به خصوص «خون مردگی» و «آوانتاژ» و فیلم کوتاه «بچه خور» با رویکرد آسیب شناسی اجتماعی، تاثیر زیادی در روایت و ساخت یاغی دارد. مشخص است که کارگردان نه از آنهاست که برج عاج نشین باشد و نه از آنها که از دور، دستی بر آتش داشته باشد بلکه در جامعه خودش زیسته، ابعاد پنهان و پیدایش را لمس کرده و از طریق زبان سینما سعی کرده با مخاطب به اشتراک بگذارد که در این انتقال مفاهیم با وجود اینکه اولین تجربه سریال سازی کارت هم هست، موفق بوده است. اما چرا؟
1- اولین برگ برنده سریال، 'کاشت'هایی است که 'برداشت'های خوبی از آن صورت میگیرد. یعنی یک فیلمنامه هدفمند که شخصیتها و موقعیتهایی ساخته که به موقع از آنها در طول و عرض روایت استفاده شود.
مثلا توجه کنید به ابتدای سریال و سرقت ابزارهایی که به برقها و کابلها و سیمها ربط دارد که بعد در قسمتهای آتی به آن ارجاع داده میشود؛ مثل سکانسهای طولانی پیدا کردن کسی که خانه بهمن (پارسا پیروزفر) را زیر نظر دارد توسط اسی قلک (امیر جعفری) و همراهانش. نمونههای متعددی شبیه به این وجود دارد که در فیلمنامه، جایی اطلاعاتی داده میشود که بعد در پیشبرد درام به خوبی از آنها استفاده شده. شبیه رجزخوانی و متلک پرانی شیما (نیکی کریمی) که در آن از صحنه سازی قتل پدر طلا (طناز طباطبایی) میگوید و در ادامه میبینیم که از همین دیالوگهای به ظاهر بیهوده، لایهای به لایه درام اضافه میشود که جستوجوی طلا برای یافتن قاتل پدرش یعنی راننده کامیون در قسمت پانزدهم است.
در نوع شخصیتپردازی سه شخصیت اصلی یعنی بهمن، طلا و از همه مهمتر جاوید، سعی شده که نه شر مطلق و نه خیر مطلق ترسیم شوند بلکه آدمهایی هستند که بیننده میتواند با کنشها و واکنشهای آنها همذات پنداری کند و این همذات پنداری با طراحی خاکستری شخصیتها، مهمترین نقطه قوت فیلمنامه است. طوری که از فریادها و نجواهای جاوید تا تیزهوشیها و ترسهای طلا، از زبان و لحن سرد و تند و تیز خواهر جاوید تا نان به نرخ روز خوری اسی قلک را به خوبی لمس میکنیم. یا از طرفی دیگر، کمتر شخصیتی اضافه به نظر میرسد. از دوستان جاوید که در بزنگاهها همراه او میشوند تا حتی پسر علاقهمند به خواهر جاوید که به موقع و با تایمینگ درست در داستان حضور دارد و شخصیتهای متعدد دیگر که از هرکدام در راستای داستانی چند وجهی و پر تعلیق استفاده خوبی شده است.
2- اما به چه شکل در اجرا قرار است این محتواها و درون مایهها انتقال پیدا کند. باز هم نگاه مستندنمایانه کارگردان به کمکش آمده و توانسته هم در بالای شهر و هم در پایین شهر، اتمسفر جامعه و آدمهایش را به خوبی بیان کند. مثلا توجه کنید به فرم بصری سریال. چه در لانگ شاتها و چه در نماهای نزدیک از چهره شخصیتها، همواره سعی شده نوعی تعلیق نشان داده شود؛ یا مثلا چه در استفاده از نورهای طبیعی در قرارهای ملاقات جاوید و دوست دخترش روی پل و چه نورپردازی دراماتیک: نمونه قابل توجه آن، سکانس لو دادن اسیدپاشی توسط جاوید در خانه بهمن است.
بیش از 30 نما داریم که کمتر شبیه به هم هستند و با نورپردازی در خدمت بافت کلی موقعیت، چهار شخصیت جاوید و طلا و بهمن و برادرش را در هزارتوی ترس و لرز و نگرانی مشاهده میکنیم که طبیعی است تدوین خوش ریتم این سکانس هم به تعلیق آن کمک کرده است و همدلی مخاطب را برمیانگیزد. سامان لطفیان به عنوان مدیر فیلمبرداری سهم بسزایی در به ثمر نشستن پلانها دارد که نشان از درک درست او از موقعیتهای متنوع است. چه استادیوم کشتی باشد، چه زمین خاکی پایین شهر و چه حرکتهای هوشمندانه دوربین در تعقیب و گریزها. موسیقی سریال هم به خوبی به فضاسازی کمک کرده تا جاییکه در اغلب موارد مانند یک تلنگر عمل میکند، به خصوص موسیقی تیتراژ پایانی که با تعلیق و تزلزل آدمهای سریال کاملا همخوانی دارد.
3- امتیاز مثبت دیگر بازیهای سریال است. قبل از اینکه به بازیها بپردازیم استفاده جسورانه و دیگرگونه از برخی بازیگرها قابل توجه است. مثلا کمتر پارساپیروزفر را در نقشی منفی و حیلهگر دیده بودیم. یا توجه کنید از بازیگری مثل عباس جمشیدیفر چطور استفاده تازهای شده و یا از همه مهمتر علی شادمان که شاید در نگاه اول توقع ما را از یک کشتیگیر حرفهای برآورده نکند اما یادمان باشد در حال تماشای مستند نیستیم و طبیعی بود که باید یک بازیگر حرفهای نقش کشتی گیر قهرمان داستان را بازی میکرد.
شادمان سعی کرده در میمیک صورت و نوع نگاه کردن و پلک زدن و بغض کردن و استفاده به جا از زبان بدن مثل لحظاتی که به نشانه اضطراب و بلاتکلیفی، دست روی موهایش میکشد، یک موتیف در حرکاتش ایجاد کند. شادمان نشان میدهد که حالا دیگر میتواند حتی یک تنه بار یک فیلم سینمایی را به دوش بکشد جه بسا که در قسمتهای آغازین و قبل از حضور بازیگران پرسابقه و ستارههایی مثل پیروزفر، طباطبایی و کریمی، شادمان توانست عیار خودش را نشان دهد.
نکته جالب توجه در هدایت بازیگران که کارگردان به خوبی توانسته آن را رعایت کند نوعی دوگانگی، تردید و ترس در چهره و حالت اغلب بازیگران است که یک کلیت منسجم را ساخته است. چون فیلمنامه و شخصیت پردازی میطلبیده هیچ کدام از آدمها، حالتهایی پایدار و در آرامش نداشته باشند و این تزلزل و نگرانی را میتوان در زبان بدن و چهره اغلب بازیگران به خوبی مشاهده کرد که نشان میدهد مثل بازی متفاوت امیر آقایی و جواد عزتی در شنای پروانه، در اینجا نیز کارت، مهارت قابل توجهی در هدایت بازیگرانش دارد که صحنههای حضور نیکی کریمی با آن شمایل عصیانگر، دیوانه وار و پرنوسانش، نمود عینی مهارت کارگردان است.
4- داستان سریال سرشار از خرده روایتهاست و ریسک بزرگی بود پیش بردن این خرده روایتها به طور موازی که خوشبختانه در اغلب موقعیتها به ثمر نشسته است. مثلا توجه کنید به نوع نمایش خانوادهها در سریال که رویکرد اجتماعی و انتقادی کارت کاملا قابل شناسایی است. از جاویدی که شناسنامه ندارد تا بهمنی که یک خواهر سندروم دان دارد و یک برادر که دیوانه خطابش میکنند و همواره انگار در خواب خرگوشی است.
مفهوم بنیان خانواده و کانون گرم آن با توجه به آوارگی خانواده جاوید در پایین شهر و نوع زندگی زوج بهمن و طلا و خانواده با نشانهشناسی درست، از نگاه تلخ و سرد نویسندگان و کارگردان سریال به داستان و آدمهایش حکایت میکند. همه انگار معلق هستند، بیخانواده هستند، پراکنده هستند و فرقی میان آنها با دیگرانی مثل اسی قلک و نوچههایش انگار وجود ندارد. انگار همه خانههایشان را روی آب ساخته باشند. این هوشمندی در چگونگی نشان دادن خانوادهها و پیرو آن خرده روایتهای سریال، باز هم نشان میدهد که چطور میتوان با نشانهشناسی درست و درک درست از پیرنگ و پیوند خرده روایتها، سریالی توامان سرگرم کننده و انتقادی و تلخ ساخت.
این هوشمندی در چگونگی نشان دادن خانوادهها و پیرو آن خرده روایتهای سریال، باز هم نشان میدهد که چطور میتوان با نشانهشناسی درست و درک درست از پیرنگ و پیوند خرده روایتها، سریالی توامان سرگرم کننده و انتقادی و تلخ ساخت.5- آیا 'سنگ بزرگ، علامت نزدن' برای سریال یاغی مصداق دارد و آیا محمد کارت در پایان بندی میتواند دانههای تسبیحش را به خوبی با نخی طلایی به هم وصل کند؟ تا قسمت پانزدهم که نشان داده شده ریسک پذیری کارت در روایت داستانی با شخصیتهای پرشمار و داستانکها و خرده روایتهای متعدد، جواب داده است و توانسته اولین گامش در ساخت سریال را محکم بردارد.
البته طبعا اولین سریال یک کارگردان متولد 1365 با این همه بازیگر چهره و مختصاتی که اشاره شد، خالی از ضعف نیست. مثل ریتم کند برخی سکانسها یا محوریت برخی سکانسها بر دیالوگهای طولانی که کشدار به نظر میرسد، یا برخی سکانسهای بیمنطق مثل نوع حضور شیما جلوی بیمارستان بدون اینکه کسی همراهش باشد یا کسی کنار عاطی باشد، در حالیکه ابتدا شیما شخصیتی نشان داده شده بود که محافظ دارد و با نقشه عمل میکند- در واقع ناگهان از یک هیولا که نقشه ماهرانهای دارد به دیوانهای بیکس بدل میشود_ و ... اما با توجه به امتیازهای مثبتی که اشاره شد به نظر میرسد محمد کارت با یک پایانبندی دراماتیک و نه سرهم بندی شده، نشان دهد که مهارتش در ساخت فیلمی مثل شنای پروانه، تاریخ مصرف ندارد و به عنوان کارگردانی جسور میتوان منتظر کارهایی بهتر و جذابتر از او بود. منتظر میمانیم و خیال میکنیم که سریال یاغی پایان بندی خوبی داشته باشد که میگویند «خیال، تنها راه زنده ماندن است!»
6- حرف آخر! درباره خشونت افراطی در سریال حرف زده شده، درباره تاکید کارت در کارهایش به فقر و... اما نکتهای که دوستان و همکاران، کمتر در آن دقیق شدهاند، نوع روایت کارت در سریال یاغی از تنهایی آدمها و آدمهای تنهاست. اغلب آدمها تنها هستند. چه جاوید که با رفتن دوست دخترش تنهاست، چه خواهرش که به پسری علاقه دارد اما بیشتر مواقع تنها نشان داده میشود. برادر بهمن که تنهاست و یا زوج بهمن و طلا که بیشتر انگار به طور فیزیکی کنار هم حضور دارند و در قاببندیها هم بیشتر بر تنهایی آدمها تاکید میشود. بیشتر قابهای تک نفره داریم. به خصوص در سکانسی که اشاره شد و جاوید داستان تهدید شیما را لو میدهد، در هیچ نمایی آدمها را کنار هم نمیبینیم و همه نماها تک نفره هستند.
نمایش استیصال و تنهایی آدمها شاید حلقه گمشده مضمونی سریال است که کمتر به آن در نوشتهها و نقدها پرداخته شده است. شیما در غربت تنها رها شده و هنگام حضور در کشورش هم تنهاست. اسی قلک هم تنهاست. شاید در اغلب مواقع کنار بهمن یا اسی قلک، نوچههایش را ببینیم اما در اصل تنها، میان جمع هستند. حتی جاوید در اردوی کشتی، دوستی ندارد. دوستان او حتی وقتی دور هم جمع میشوند انگار همه با هم، یک نفر هستند! و علت تاکید بر نقص بدنی یا نقص در حرف زدن و یا کج و کوله بودن چهره آنها، شاید تاکید بر دِفُرمه بودن این جمع است که حتی وقتی میخواهند خوش بگذرانند از حسرتهای خود میگویند و بالاخره در قسمت پانزدهم، طلا هم با پیگیری رد پای بهمن در کشتن پدرش، خودش را تنهاتر از قبل در نظر میگیرد. این چه شهری است که از فقیر تا ثروتمندش همه تنها هستند؟ یا نوعی تنهایی پرهیاهو دارند و شاید مصداق بارز این شعر هستند: «با صد هزار مردم، تنهایی/ بی صد هزار مردم تنهایی.» این چه شهری است که برادر بهمن با میمونش فقط خلوت میکند، زوج اصلی داستان یک خلوت عاشقانه هم ندارند یا جاوید که میتواند تنهاترین باشد و با ارتباط بیشتر عاطی و دوست پسرش، تنهاتر خواهد شد. چه بلایی سر این آدمها آمده که تنها هستند و اغلب هویتی ندارند یا هویتی جعلی دارند. از دارا تا ندارش؟
نویسندهها و کارگردان سریال یاغی، علاوه بر نمایش خشونت و فقر و اعتیاد و... به تنهایی آدمها هم تاکید میکنند. اینکه همه انگار معلق و پا در هوا هستند و نمیدانند فردا چه سرنوشتی در انتظار آنها خواهد بود؟ فردا قرار است جاوید، زندگی شبیه بهمن داشته باشد یا شبیه اسی قلک، سلطان زبالههای شهر باشد؟ در هر دو صورت باز هم تنهاست و در بهترین حالت یک تنهایی پرهیاهو را تجربه خواهد کرد. چه بر سر این شهر آمده که همه بی کس و تنها هستند. پراکنده و غرق در اضطراب دائمی و انتظار تلخ آینده یا آیندهای تلخ. از انتظار جاوید برای وصال با دوست دخترش تا انتظار خواهر بهمن برای عمه شدن؛ آری، ' اندوه بزرگی است، انبوه انتظار'!
منبع: خبرگزاری تسنیم
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: تنهایی آدم ها خرده روایت ها نشان می دهد پایان بندی تنها هستند سریال یاغی محمد کارت نشان داده توجه کنید سکانس ها شخصیت ها باز هم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۷۵۳۵۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
به جای واکنش احساسی، چهره واقعی اسلام را به دنیا نشان دهیم
طی سالهای گذشته بخصوص چند سالی که از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران میگذرد؛ کشورها، گروهها و کمپانیهای مختلف در عرصه رسانه، فیلمها و سریالهایی ساختهاند که نه تنها بر خلاف واقعیتهای تاریخی بوده، بلکه حتی برخی از آنها هویت ملی و برخی هویت مذهبی و برخی هر دو را درباره ایران اسلامی نشانه گرفتهاند. فیلمهایی مانند 300 ساخته زاک اسنایدر و یا اسکندر ساخته الیور استون و... یا فیلمها و سریالهایی در مورد زکریای رازی یا خیام و این اواخر نیز سریال حشاشین که به خلافت گروه حشاشین و رهبری حسن صباح و تاریخ گروه او، نمونههایی از آثاری هستند که هویت ملی و اسلامی ما را هدف گرفتهاند. سریالهایی که در آنها قلب تاریخ صورت گرفته و با الهام از منابع دست چندم، چهره شیعیان و مسلمانان بصورت نامناسبی نمایش داده شده است به گونهای که با واقعیت تاریخی فاصلهای بسیار دارد.
اما اکنون صحبت در مورد نقد محتوایی و تاریخی سریال حشاشین و فیلمهایی دیگر از این دست نیست. صحبت این است که چطور این پروژههای بزرگ به ثمر رسیده و ساخته میشوند اما در مقابل هیچ اثری از ما دیده نمیشود؟ و حالا باید چه کنیم؟
گفتوگوی ما با حجتالاسلام دکتر جعفر فخرآذر، مدیر کل فرهنگی دانشگاه ادیان و مذاهب درباره ایران و ایرانی هراسیها و کارهایی است که باید برای پایان دادن به این سریال پرتکرار انجام دهیم.
دلایل انفعال در برابر ساخت آثار ضدایرانی
دکتر فخرآذر در ابتدا با بیان اینکه وقتی که فردی به زمین بی رقیب وارد میشود، قطعاً برنده است؛ میگوید: رقیبی که باید در صحنه باشد، ما هستیم و از آنجایی که ما نیز در صحنه حضور نداریم بنابراین رقیب برنده خواهد شد. اما اینکه چرا ما در صحنه نیستیم دلایل متعددی دارد. اولین دلیل آن را به بیانات رهبر معظم انقلاب ارجاع میدهیم. ایشان در نشستی که سالیان قبل با فعالین فرهنگی داشتند در سخنانی صریح و نصیحتی روشنگر فرمودند که سینما برای دین از سخنرانی مفیدتر است. اما این توصیه و جادوی سینما و تاثیر شگرفی که بر اذهان و افکار مردم دارد برای مسئولین فرهنگساز که باید عقبه و پشتوانه این مسئولین باشند در حوزه و دانشگاه جا نیفتاده است. به همین خاطر فکر و ذهن ما به سمت ساخت چنین پروژههایی حرکت نمیکند.
ایشان یادآور میشود: دلایل مالی نیز در این راه دخیل هستند چرا که این پروژهها هزینههای سنگینی دارند. وقتی این نکته را به دلیل قبلی ضمیمه میکنیم یعنی هنوز اهمیت این بحث که هویت ملی و دینی ما در گرو به نمایش درآوردن آنها و نمایش دادن با آثار تصویری است، درک نشده بنابراین بدیهی است که افراد تصمیمگیر و مؤثر، بودجهها را به این سمت سوق نمیدهند اگر چه در سالهای گذشته آثار مثبت آن را هم دیدهاند. آن سالها سریالهایی مانند مختارنامه داشتیم. از مباحث فنی و... که بگذریم، برد خوبی داشت و حداقل در آن برهه، تاریخ خودمان یعنی تاریخ صحیح شیعه را نقل کردیم و در موردش برنامه ساختیم. این سریال در کشورهای اسلامی پخش شد اما اکنون سرمایهها خیلی کمتر به سمت ساخت پروژههای تاریخی میرود چرا که درگیر مباحث سیاسی، اقتصادی و امنیتی شدهایم که البته توجه کردن به آنها ضرورت دارد اما میتواند در اولویتی قرار گیرد که در کنار آنها آثار تاریخی هم وجود داشته باشد.
توصیه امیر مؤمنان(ع): استفاده از تجربیات گذشته در مسیر آینده
مدیرکل فرهنگی دانشگاه ادیان و مذاهب با اشاره به حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) در مورد اهمیت تاریخ میگوید: حضرت میفرماید «روزگار بر بازماندگان آن گونه میگذرد که بر پیشینیان گذشت، آنچه گذشته باز نمیگردد و آنچه هم اکنون موجود است جاودان نمی ماند». آن حضرت با تأکید بر اهمیت تاریخ یکی از ستونهای ایمان را توجه به سنتهای پیشینیان میداند و میفرماید «از آنچه بر امتهای مستکبر پیشین از عذاب الهی و کیفرها و عقوبتهای او رسید عبرت گیرید و از قبرهای آنها و آرامگاهشان در زیر خاک پند پذیرید». حالِ ما همیشه با تاریخ ما در ارتباط است و مؤثرین حوزه فرهنگ باید با این مسئله کنار بیایند که فراموش کردن تاریخ، ممکن است حال را دگرگون کند. کما اینکه اکنون نیز اتفاق افتاده و تفکراتی که در مورد هویت ملی و مذهبی ما وجود دارد، در سطح جهان و تحت تاثیر رسانههای غربی دگرگون شده و دستکاری شده است.
دکتر فخرآذر تصریح میکند: اگر میخواهیم هویت ملی و مذهبی را اصلاح کنیم، باید تاریخ را خودمان نقل کنیم. در مورد شخصیتهای تاریخی و دینی و وقایع تاریخی و... صحبت کرده و آنها را به تصویر کشیده و روایتهای دست اول و صحیح را خودمان نقل کنیم. قطعاً کسی که در مقابل هویت فرهنگی ما قرار دارد، وقایع را درست نقل نمیکند. باید به میدان عمل آمده و به صورت قوی روایتهای صحیح را نقل کرده و مانع کار آنان شویم. در دنیای رسانه نیز همینگونه است و در انتشار اخبار آن کسی موفق است که خبر بهتر، دست اولتر و منبع نزدیکتر به واقعه را نقل کند بنابراین در مورد تاریخ نیز باید این کار را انجام دهیم.
راوی روایتهای دست اول تاریخی باشیم
مدیرکل ارتباطات دانشگاه ادیان و مذاهب تصریح میکند: از یاد نبریم که در مورد تاریخ خود، چه ملی و چه مذهبی باید خودمان صحبت کنیم و بعنوان راوی دست اول نقش بازی کنیم. پیش از اینکه افرادی با غرض و اهدافی مشخص وارد این عرصه شوند، باید گوی سبقت را از آنان گرفته و آثار خودمان را در قالب فیلم و سریال، کتاب، بزرگداشت و... ارائه کنیم تا بتوانیم میدان را از مغرضان بگیریم. مسئولین ما باید ضرورت کار تاریخی و اهمیت فیلم و سریالهای این حوزه را به خوبی درک کنند. در همین راستا بودجه کافی اختصاص پیدا کند و همانطور که به بسیاری مسائل روز مانند مسائل سیاسی، اقتصادی و امنیتی اهمیت داده میشود، به مسائل تاریخی نیز پرداخته شود. جامعه نخبگانی که منتقد و یاور کار فرهنگی است با قشر فرهنگی جامعه و بخش ستادی که همان هنرمندان هستند تعامل داشته باشند و دو طرف تلاش کنند سطح آگاهی خود را نسبت به رشتههای هم بالا ببرند. کارگردانان با مفاهیم تاریخی و مذهبی بهتر آشنا شوند و متفکرین تاریخی نیز با اصول سینما آشنایی پیدا کنند تا بتوانند از مرحله منتقد بودن با نگاهی خشک فاصله بگیرند.
حالا باید میدان را در دست بگیریم
حالا امروز در نقطهای ایستادهایم که سیصدها، حشاشینها و... ساخته شده است. حتی برادران اهل سنت در مورد ائمه ما، امام صادق(ع) یا سایر ائمه(ع) سریالهایی ساختهاند و برخی دیگر از مفاخر ما مانند ابن سینا، خیام و... اطلاعاتی ناقص و نادرست ارائه دادهاند. حجتالاسلام فخر آذر در پایان در پاسخ به این سؤال که برخی با هدف تخریب و یا حتی تصاحب هویت ملی و فرهنگی ما کارهایی انجام دادهاند و ما از این قافله عقب هستیم. حالا باید چه کنیم؟ تصریح میکند: حالا که به اینجا رسیدهایم باید با استراتژی دقیق و حساب شده عمل کنیم. حالا نقد کردن، حمله کردن و واکنشهای احساسی نسبت به آثار تخریبگر داشتن نه تنها مؤثر نیست بلکه حتی بیشتر باعث واکنش در سطح جامعه جامعه میشود. باید از امروز بصورت فعال میدان را دست بگیریم و برای پاک کردن ذهنیتی که این آثار در مردم جهان بوجود آوردهاند، خودمان تولید محتوا کرده و در سطح جهانی پخش کنیم. بحث ملی، مذهبی، ائمه(ع)، اصحاب ائمه(ع)، کتابهای ادبی بسیار و... با قالبهای متنوع حماسی، عرفانی، انسانی و دراماتیک محتوایی بسیار غنی را تشکیل میدهند. حتی نیازی نیست جواب آثار قبلی را بدهیم بلکه آثار جدیدی باید بسازیم. باید روح محبت و انسانیتی که در زندگی ائمه(ع) و اهل بیت(ع) ما و آثار شاعران و نویسندگان جاری و ساری بوده، بعنوان یک ایرانی شیعه به تصویر بکشیم تا چهره خشنی که از ایرانی و شیعیان نشان دادهاند زدوده شود. اگر کلام هر یک از حضرات معصومین(ع) را سرلوحه اثر سینمایی قرار دهیم، چهرهای از شیعه و اسلام و ایرانی در جهان منتشر میشود. چهرهای که نه تنها بر ذهن مردم کشورمان و جهانیان ماندگار خواهد بود بلکه چهره واقعی اسلام شیعی و ایرانی مسلمان را در جهان ترمیم خواهد کرد.
مریم احمدی شیروان